متن المیرا پناهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات المیرا پناهی
بوسه باران میکنم
دل جانااانم را که بغض دارد در تمام شعرهایش
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
عطر تنت بوی مرا طلب میکند
……
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
در پاکی نگاهش نماز خواندم
و
در خماری چشمانش جان ب اغوشش دادم
-المیرا پناهی درین کبود نویسنده
کاش میدانستم در کدامین خاک قدم میگزاری تا آن خاک را سرمه کرده و به چشمانم بمالم …..
کاش میدانستم در کدامین هوا نفس میکشی تا همچون پرنده به سویت پرواز کنم….
کاش میدانستم به فکر کدامین خاطره هستی تا آن خاطره را برای خود یادآوری کنم….
کاش میدانستم قلبت...
به یوسف عزیز مصر
بگویید دگر نیاید …..
زلیخا دیدگانش بی فروغ شد ……
نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود
دلتنگ که می شوم می نویسم …..
شاید به گوشش برسانند ظهور کند از عالم غیب .
اما من با نوشتن فقط گویی دلتنگ تر و تشته تر میشوم ….
ظهوررت
در چه سالیست …..
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
بوی بهار می آید
المیرا پناهی درین کبود
اصالت را باید از شیر آموخت
همه رو خورد
همه رو زد
به جز حیوان آبستن را
گفت او مادر است
گرگ در کنارش زانو زد گفت سلطان جنگل بودن حلالت باشد درس بزرگی به ما آموختی زور و بازویت را داشتم اما شعور و دانایی را از تو آموختم...
انسان بی دانش تعریف از خود می کند
شخصی چون ابوعلی سینا فیلسوف و دکترای فلسفه و طبیب هزاران کتاب نوشت و در آخر چنین گفت :
به آنجا رسید دانش من که دانستم همی نادانم
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
از گرگی پرسیدند دل رحم بودن را از که آموختی به آن گوسفند آبستن حمله نکردی؟
گفت از انسانی آموختم که برای دزدی رفته بود دید طرف چیزی ندارد ببرد نصف دارایی خود را به او بخشید ،رابین هود
کل دارایی اون گوسفند :بچه ی داخل شکمش بود .انصاف بود...
داستان شیطان را شنیده ای؟
اولش ……. آخرش ……….
طمع بست است
نویسنده اموزنده :سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
در اندیشه ام گر باشی خوش است
مرا با خیال پرواز تو
عمریست زندگانی
نویسنده :المیراپناهی درین کبود
گلبرگ هایم را پر پر نکن
من ریشه در این خاک دارم
متن اموزنده سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
تو همان روزنه ی امید هستی
که در قلبم ریشه زدی
پروردگارا
سخن الهی المیراپناهی درین کبود
درد می کند نبودن هایت درون قلبم
المیراپناهی درین کبود
اگر زیبایی به قد و قامت ظاهر بود
زرافه عروس زیبای جنگل
موش هم ساقدوشش بود
روشن فکر باشیم نوشته شده به قلم خانم المیراپناهی درین کبود
ادب عطر خوش آدمیست.
نویسنده :المیراپناهی درین کبود.
انسان مغرور بی دانش همچون درختیست
خشک از آب شده و هیچ بار میوه ای را ثمر نداده ولی همچون سیخ ایستاده بدون هیچ برگ سبزی در گمانش کمر صاف شده اش او را غرور است
درخت پر میوه به قدری بارش سنگین است سر به زیر انداخته نمیتواند صاف...