سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دلتنگ نگاهش می شومحتی میان خواب ها یم می دانی؟گاها حواسم پرتِ بچه ها می شودخوب نگاه شان می کنمو حرف هایشان را می شنوم انگار گوشم از این حرف ها پُر نیستمی خواهم در خوابی عمیق کودکی ده ساله باشم که تمام افکارشعروسک خریدن برای دختر همسایه است یا دعا می کند که هنوز هم شانه اش را بردارد و پنجره را آیینه تصور کندعلیرضانجاری(آرمان)...
سفَر؛ از سُفره خانه؛ تا سرِ کار،برای کسبِ روزیِ حلالی؛و شب، می آید او، خسته؛ ولی شاد؛نگاهش، ناب؛ چون آبِ زلالی...شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)...
نگاهش بود، عنوان دوبیتی؛در آن گم بود، دیوان دوبیتی؛و با «ردالعجز»، بر صدرٍ احساس،دو چشمش گشت، پایان دوبیتی...شاعر: زهرا حکیمی بافقی، (الف احساس)...
«گاهی از کوچهٔ معشوقهٔ خود می گذرم»تا که هفت بندِ دلم را به نگاهش ببرد...!ارس آرامی...
من آهو گفته بودم صید هیچ صیادی نخواهم شد..آن گرگ چشمانم را هدف گرفت..در نگاهش صید شدم.المیرا پناهی-درین کبودنویسنده...
در پاکی نگاهش نماز خواندم ودر خماری چشمانش جان ب اغوشش دادم -المیرا پناهی درین کبود نویسنده...
«گاهی از کوچهٔ معشوقهٔ خود می گذرم»تا که هفت بندِ دلم را به نگاهش ببرد..!!ارس آرامی...
آهسته و نرم بر پَر خیال آمد شعر مرا خواند و رفت هیچ ندانست که رد پای نگاهش را دلم از بَر استارس آرامی...
بین خودمان باشد عاشق که شدم مُردماو خیره به من زل زد من نیز تکان خوردمبین خودمان باشد دل محو نگاهش شدتا خواست بجنبد دل افتاده به دامش شدبین خودمان باشد آبم شد و نانم شدمثل خوره ام میخورد غارتگر جانم شدبین خودمان باشد باهم به سفر رفتیمهی این ور و هی آن ور کارون و خزر رفتیمبین خودمان باشد او راز و نیازم شدهنگام عبادت او مقصود نمازم شدبین خودمان باشد از روی دلم رد شدآن روز که اومیرفت انگار هوا بد شدباران خزان آن ر...
نگاهش داشت می گفت دوستت ...که ناگهان برق گوش هایم رفت هیچ گاه نفهمیدم دارد یا ندارد !شیوا احمدی الف...
نگاهش دنیایی دارد وای به حال دل من که غرق نگاهش شده است...
رَبَّنا آتِنا لحظه ای نگاهش را...ارس آرامی...
بیهوده نگردید به تکرار در این شهراو طرز نگاهش، بخدا شعبه ندارد......
او مدارا کردنش با من شبیه جنگ بودچشم می بست و دلم تنگ نگاهش می شد هی.....
من بر لبانم قفل.. تا چیزی نگویماو با نگاهش حرف هایی زد.. بماند...
جهان اعتبارش را به چشمهایش فروختکه دنیا بی نگاهش مفت نمی ارزد....
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است.......
پارادوڪس یعنى چشماش آبى نبود اما منو تو نگاهش غرق ڪرد...!️️️...
من دلبسته ی نگاهش بودماودل ازمن بسته بود...
دیدمش درشهز، حالش بد، نگاهش... ، بگذریم...یار با او دست در دستش، حواسش...، بگذریم......
دیدمش در شهر / حالش بد / نگاهش... بگذریم ...یار با او / دست در دستش/حواسش...بگذریم...!...
️بایدکسی باشهکه وقتی نگاهش میکنی.....️ ️حس کنی قفسه سینه ات برای نگه داشتن قلبت خیلی کوچیکه...️ ...
منکسیرا دارم کهبا بستنچشمانمحسقشنگنگاهش رااحساسمیکنمبوینفسهایش رامیشنوممنکسیرادارم کهحتیوقتنبودنمعاشقماست عشق یعنےهمین...