متن المیرا پناهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات المیرا پناهی
زیبایی گل به خارش است و دختر به غرورش مغرور باش خار داشته باش ارزان نباش گل بی خار مفت نمی ارزد ….
سخن اموزنده :المیرا پناهی دانش اندوخته ی روانشناسی .
دلم بر دیده گان بر حسرت نشسته ام میسوزد …..
خاطره ها در فاصله ها محو شده
ما هم در این خاطره ها غرق شدیم….
امان از دل این خاطره ها .
دلنوشته :المیرا پناهی درین کبود
کودکی به مادر گوید استرس چیست؟پروانه ای کوچک را دیده ای مدام در پیله ی خود دست و پا می زند ارزوی پروانه شدن دارد ،می گوید در پیله ی خود گرفتارم (ترس به پروانه نشدن دارم ) همان استرس است.
نویسنده :المیراپناهی درین کبود دانش اندوخته ی علم روانشناسی...
چه کسی میداند از غم لیلاها
شب تنها به بستر رفتن غم دل خوردن ها
چه بر او گذشت بی کس ماند با خاطره ها گر نخندد از سر غم می ماند در آوارها
چه آمد بر سر لیلاها دیوانه گشت از سر خاطره ها طفل شیرین است هر چند...
به فقیری گفتند خدا را در چه میبینی؟ گفتا در ثروت متمولین شهر
ما که راه خدا رفته ایم این است احوالمان
حتما پارتی دارند راه دگر میروند اوست احوالشان ……..
سخن اموزنده نویسنده :المیرا پناهی درین کبود.
عشق چیست پدربزرگ ؟
باران را دیده ای دخترم ؟آری دیده ام .
با باران می آید ،با باران می رود
خاطره هایش عشق است ..
دلنوشته از عشق
نویسنده :خانم المیرا پناهی درین کبود.
سپیدی دفترم گاه گاهی می گرید برای غم های بر دلم نشسته …ام …
دلنوشته ای از غم
نویسنده :المیرا پناهی درین کبود
کودکی بیش نبودم نوجوانی شدم در بالین همسر کوته فکر بودند زن نباید آفتاب و مهتاب دیده باشد پرو بالم را زدند در اسارت روزگار خواندمش خدایم را گویم اجابت کرد صدایم را گفت من خدا هستم و انها بنده اندراهی از بیش نمیبرند بخوان تا اجابت کنم تورا ....
کفتری پرهای سفید رنگ روی سر فرزندش را میچید گفتن چه کاریست میکنی؟
گفت چه کنم دلواپسم میدانم بسیار زیبا هستن ولی به جرم همین زیبایی به چنگال اسارت می افتد ،کفتر و پرنده ها باید آزاد باشند نه در قفس ✍🏻 متن اموزنده و هنجارهای اجتماعی نویسنده :المیرا پناهی...
برای پسرم می نویسم ،تپش های تندقلبت را بر دیواره ی سینم بکوب مادر.
مگر میشود از شدت تپش موجی نا آرام باشی ،من ساحلی در انتظار باشم .
درد فرزند
خانم:المیرا پناهی نویسنده و روانشناس
سخنان اموزنده و اجتماعی.
دختر در ایوان کتاب به دست ایستاده بود پسر از پنجره نظاره کرد ،پسر به جرم هیز بودن خواسته شد گفتن بنویس امضا کن کن.پسربا چشمان بی فروغش خیره به او گفت باشد ،اما به چه جرمی …….!
گمان نکنیم ،اطمینان حاصل کنیم
(آب بر جوی رفته دگر باز نخواهد...
رهایی از غم را در کتاب جستم،دانی چرا؟
پندت می دهد بی سود یارو غمخوارت میشود بی منت اوست یار وفادار من✍🏻
خانم:المیرا پناهی درین کبود(روانشناس و نویسنده)
قوی بودن را از مادر کولبری بیاموز که در سرما موهای بدنش احیا میشود لبان خشکش تاول میزند ،گونه های سرخش از شراره های سرما میسوزد از تپه ها غم زده بالا میرود چشمان سبزش در سیاهی شب و طوفان هولناک سوسو میشود پاهای ظریفش میلرزد اسمان به حالش شروع...
بوی گل دختر را هر کسی بر تن ندهد
قدر بداند این گوهر را…
ارزان به هر کس ندهد..
دلنوشته و شعر از خانم المیراپناهی(نویسنده و روانشناس)
بر نوجوانان بیاموزین صبر داشته باشن
نه اینکه عجولانه سر خم کنند ،تسلیم شوند،و خود را تسلیم دیگران کنند زیرا هر کسی باغرورش زیباست هر چند ،دخترهم باشند 🌷
دلنوشته از سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود (نویسنده و روانشناس)
همسر خوب داشتن مانند نوری در سیاهیست با نورش سپیدت می کند سبک بالت می کند نه اینکه بر مشکلات و غمت و اضافه تر کند 💍
سرکارخانم المیراپناهی درین کبود(روانشناس و نویسنده)
کوه را چه بگویم؟
در دل طوفان هم باشد باز هم جسارت دارد طوفان را بلعیده خود را استوارتر می کند.
هم چون کوه با جسارت و استوار در مقابل طوفان های زندگی باایستید و آن را شکست دهید خود را استوار و پر غرور به رخ طبیعت بکشید .دلنوشته...
نانوا را گفتن تنور انگشتانت را سوزاند و تاول زده چرا دم نمیزنی؟
نانوا گفتا:تنور زندگانی بیشتر میسوزاند.
جانی برای دم زدن ندارم.
دلنوشته از سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود(نویسنده و روانشناس)
یکی را گفتند بزرگ ترین حسرتت چیست؟
یک به یک پاسخ دادند،در حسرت عشق،دیگری چنین گفت در حسرت خانه ی بزرگ.،دیگری سفری دور دنیا،دیگری گفت در حسرت دیدار مادر برای بار آخر .، مادری نقل کرد در حسرت به آغوش کشیدن فرزندم..با دیدگانش..
گاهی ته ته حسرت می شود بغض...