می بینی و می فهمی و انگار نه انگار انگار نه انگار دلی مانده در آوار لعنت به زمانی که پریشان تو باشم یک خاطره از تو بشود بر سرم آوار زیبایی چشمت همه را همدم من کرد اشک وغزل و پنجره و ساعت و سیگار از مرحمت عشق همینقدر...
دهنم مزه خون میده انگار حرفامو کشتم
نماند که نماند ، هر چه دعا بلد بودم خواندم امّا خدا هم انگار ما را برای هم نمیخواست ...!
بعضی روزها انگار آمده اند تقاص خنده های دیروزمان را بگیرند
گاهی فاصله میگیریم به این امید که نبودنمان حس شود و قدرمان را بدانند ... غافل از اینکه بطوری فراموشمان میکنند که انگار هیچوقت نبوده ایم ....
صدام کن یهطوری که انگار بعدش میخوای بگی دوسم داری !
ما فکر تو هستیم و تو انگار نه انگار