برگردان شعر کوردی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان شعر کوردی
اینجا نبودنت،
هیچ گله ای برایم نگذاشته
وقتی به عمر از دست رفته و
رخسار فرتوت خود می نگرم.
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
وقتی می گویی: فراموشم کن،
آنگاه می فهمم،
آدمی به راحتی دست به خودکشی نمی زند.
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
آنهایی که مدعی اند
فقط غروب ها، زمین تاریک می شود،
ایمان دارم، هرگز عزادار از دست دادن عزیزی نشده اند.
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
[دوو دانه دوو]
له مه کته ب بووم
ده یان پرسی دوو دانه دوو ده کاته چه ند؟
هه موو پێکڕا ده یان نووسی ده کاته چوار.
هه ر چه ند ئه من له حیسابا
نمره ی که مم ده هێناو ده هاتمه خوار
به ڵام لای من وا بوو...
افکارم، مشوش و مضطرب اند!
می بایست غروب گاهان، هر روز پیش از اذان مغرب
یک به یک شان را در آغوش بگیرم و
از روی آتش بپرانم...
نسیمی می وزد و می گویدم:
- چه می کنی؟!
پاسخ می دهم: تشویش افکارم را از بین می برم...
شعر: آویزان...
تو، می توانستی وطنم را مملو از آمدنت بکنی،
اما دریغا که نکردی!
تو، می توانستی بهشت را برایم به یک واقعیت مبدل سازی و
جهنم را به یک وهم باطل،
اما افسوس که نکردی!
آه،،،
تو قلب سرزمینم را مملو از غربت کردی و
آغوش مرا، لبریز از تنهایی....
من چه می خواستم از تو،
جز اندکی خیال و رویا و
تابلوی ی نقاشی و
تعدادی گل لبخند و چند پروانه،
تا که بتوانند، پرواز را به من ارزانی دهند!
شعر: آویزان نوری
ترجمه: زانا کوردستانی
از وقتی که با تو آشنا شده ام
هیچ کس و هیچ دل و هیچ گلی را نخواسته ام
اگر که خدا را هم می خواهم،
تنها به این دلیل ست که
مرا برای تو و
تو را برای من آفریده است.
شعر: هیمن لطیف
برگردان: زانا کوردستانی
[برای ۸ مارس، گفتگوی مادری کورد با خدا]
آه ای خدایی که دل و روح و جانم تویی، خوب خوب می دانم،
آنجا، کنار تو
بهشت زیر پای مادران است
اما خدایا، ای که تو روزنه ی نورانی زندگانی تارم هستی،
تو خودت خوب می دانی، اینجا
جهنم بر روی...
با پیراهن سفید عروس اش کردند،
یار من نه،
سرزمینم را می گویم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
اگر شد بیا!
می خواهم ذره ای از زیبایی های دنیا را ببینم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
نمی دانم!
که در کودکی چه خطایی کردم،
که به این زودی بزرگ شدم؟!
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
نمی دانم، مردان دیگر، که دلبسته ی تو اند،
چه زیر سر دارند؟!
من فقط، شانه هایت را می خواهم
که زیر سر، داشته باشم!
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
دو جنگ بزرگ را پشت سر گذاشتم و
گلوله ای برای سرزمینم شلیک نکردم.
فقط به این خاطر که زنده بمانم و
در پناه عشق تو پیر شوم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
سخنی از من و کلامی از تو،
اینچنین بود که شاعرها
گفتگوهایشان را به پایان بردند و
نامش را شعر گذاشتند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
حتمن بیا، تا همه تو را ببینند،
چرا که باید بدانند،
این شعرها، سروده ی من هستند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
مردی قدیمی ام!
برای اینکه بگویم: دوستت دارم
گل های در دستم را بو کرده و
تو را تماشا می کنم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
دوباره به کافه ای رفتیم،
نشستی و گفتی:
- من قهوه می خواهم، تو چه؟
گفتم: می شود من، تو را بخواهم!
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
دنیا چنین است،
مردها خون می ریزند و
زن ها چشم هایشان را.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
برخی با بودنشان و
عدە ای با نبودنشان
نابودمان می کنند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی