وطن جان! خسته ام پایانِ خوبِ داستانت کو؟ جنتی به مدافعان سلامت وطنم️
از همان آغاز ما را کم تحمل ساختند ...
اینجا دلم برای تو هی شور می زند...
تیره روزم،دوست مى دارد دلِ شب ها مرا کاشانى
هوای روی تو دارم نمی گذارندم ...
من تمامم پُر از این حالت بی حوصلگی ست
یک نظر دیدم و تاوانِ دو عالم دادم ...
تا جنون فاصله ای نیست از این جا که منم...
صنما مُرده ی آنم که تو جانم باشی....️
حجابِ حُسن نگذارد تورا تا بنگرى سویم
همی جویم تو را هرجا کجایی ...؟
مَرو که گر بروی خون من به گردنِ توست
جویای تو بودیم به هر سوی که رفتیم.. . قهفرخی
بر کشته ٔ نگاهِ تو، جای ترحم است...
فتنه با آن بی قراری خانه دار چشم توست
بی تو هر ثانیه یک سال ، زِ عمرم کم شد...
بی تو آوارم و بر خویش فروریخته ام ...
عاشقم بر نامِ جانْ آرامِ تو...
بی تو بی کار و کَسَم وسعت پشتم خالیست...
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...
جدایی زهرِ خود را اندک اندک می کند ظاهر...
جرمم این دان که ز جان دوست ترت می دارم...
باز آی که باز آید عمر ....
عمر هجریم که در وصل تو کم آمده ایم...