بی تو جانا قرار نتوانم کرد..
تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من..
محبوبِ من!_پایبندِ_من_باش_چون_اندوه_...
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم..
هم خواب خیالت شده ام جای تو خالی...
تو میان خوبرویان مثلی به بی وفایی...
من در سرِ زلف تو بدیدم دلِ خویش..
گرفتگیِ دلم را سراغ می فهمد...!
من میروم ز کوی تو و دل نمی رود ...
به جُز دستِ دعا دیگر که بالا می برد ما را ؟!
من پیر ماه و سال نِیَم ، یار بی وفاست...
فردوسِ دل ، اسیر خیال تو بودن است ...
همیشه بستگیِ کارم از دری ست که بازاست...
دستم را بگیر شعر:سیدتقی سیدی موسیقی:مسعود سخاوت دوست
ظلم شَب را شانه ی دلدار می باید که نیست...
لا تسألوا الأشجار عن نکهة الفؤوس فی الخاصرة..! _از_درختان_نپرسید،_طعم_تیشه_در_کمر_از_چه_قرار_است..!
من آزادی نمیخواهم ،که با یوسف به زندانم
به بزم وصل، عاشق را چه امکان است خودداری
که جز تو با دگرم نیست ذوقِ گفت و شنید...
پشتِ این فاصله، هر بار، دلم می گیرد...
آن دل آرام که بُرد از دلم آرام کجاست ...؟
داغ عشق از صفحه ی سیمای عاشق ظاهر است...
نه یاد می کنی از ما نه می روی از یاد..
تنِ من جمله پس ِ دل رود و دل پس ِ تو... دامغانی