منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
در گل بمانده پای دل ...
هرکه در آتش نرفت، بیخبر از سوز ماست...
دادیم به یک جلوه ی رویت دل و دین را
صد سبزه گره زدم که یارم باشی...
یادِ چشمش همه ى عمر سیه پوشم کرد..
در درون جان تست ، از خویشتن جو یار خویش ...
صبر را عاجز کند دردی که بیش از طاقت است...
او فقط آمده بود از دلِ ما رد بشود
به پای هم پیر شدیم من و خیال تو...!
ماییم و دست و دامن معصوم ِ مرتضی ... مبارک️
آن قَدَر بیخودی از بویِ تو دارم ، که مپرس..
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجر آورش...
عشوه ای از لبِ شیرین تو دل خواست، به جان ...
با من به زبانی و به دل با دگرانی
شیشهٔ صبرِ مرا سنگِ غمت زود شکست...
عید نمی دهد فَرح بی نظر هلال تو عجل لولیک الفرج
بُریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم...
آن ها که دوست شان داشتیم رفته اند و اندوه بی صداست..
جز ما کسی به بی کسی ما نمی رسد
زندانم عشق باشد و بندم کمند دوست
بیا سر در گریبان هم از دنیا بیاساییم ..
رشک نگذارد که از دل بر زبان آرم ترا... اصفهانی
مطلب نایابِ خویشم بس که جویای توام..