شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من...
دانی که آرزوی توست تنها در دلم ️
به هر جا سر زد و الا دل من ...
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
معشوق جان به بهار آغشته ی منی️ براهنی
هر عضو که بی داغِ تو باشد ز تنم نیست!
هر چیز هوای تو خدای تو همان است... لاهیجی
چون به لبش مى رسى ...! جان بده و .... دم مزن ...!!! _بسطامی
خوابم این است که از دیدنت از هوش رَوَم... کاشانی
از چرخ بی مذلت حاجت روا نگردد...
همیشه خانه خرابِ هوایِ خویشتنم...
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم..
آن دم که با تو باشم محنت و غم سرآید...
کم مباد از خانه ی دل پای تو..
صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست... الله علیک یا اباعبدالله زیارتی️
بخت ما ساییده اند و سرمه دان پُر کرده اند...
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی...
وچشمهایت شعرسیاه گویائیست ... منزوی
بیچاره آن اسیر که امّیدوار توست!
یا دوا کن ، یا بکُش یک بارگی..
می رسد خوابی که بیداری فراموشت شود
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت...
ای از بهار رویِ تو ،سرسبز گشته عمرِ من