زندگی شوخی کوتاه یک عصر پاییزی ست ...
صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی...
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا ...
نُسخه ی ما را دِلی نامهربان پیچیده است...
صیدی که تو را گشته گرفتار منم من..
نوبتِ سوختنِ ما، به جهنم نرسد....
به کُجا بَرَم سری را که نکرده ام فدایت؟
بی قرار عشق را جز در وصال آرام نیست...
سست تر از رشته ۍ ایمان من، پیمان اوست..
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟
ازآنچه نیست مخور غم،از آنچه هست برون آ...
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد...!
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
یکی است شنبه و آدینه پیش مشرب من...
جانی که در تن است مرا ؛از برای توست...️
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد...
به ولله که جانانم تویی تو...️
دل من از تو چه پنهان که تو بسیار خری !!
کهربایی که تو باشی چه غم از زردیِ روی... خویی
بندِ قبا گشوده به آغوش من درآ...
معتاد توأم در نفسم دودترینی ...
دلبرت هر قدر زیباتر، غمت هم بیشتر!!!...
خاموشی ام جنون کدهٔ شور محشر است...
تا زنده ام ، تو زنده ترین در سرِ منی ...️