زیر مجموعه ی خودم هستم مثل مجموعه ای که سخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم گرچه باغ من از درخت تهی ست عشق آهوی تیز پا شد و من ببر بی حرکت پتوهایم خشمگین نیستم که تا امروز نرسیدم به آرزوهایم نرسیدن رسیدن محض است آبزی آب را...
ناراحتم از چشم و ابرویت از ارتباط باد با مویت از سینه ریزت از النگویت ناراحتم! از من چه میخواهند!؟
زمین خلاصه ای از چشم آسمانی توست غزل برآمده از بازی زبانی توست نه اندونزی و ژاپن، نه بم، نه هائیتی تکان دهنده ترین صحنه، شعرخوانی توست کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش که هرچه می کشم از دست مهربانی توست هرآنچه را بفروشم نمی رسد وسعم به...
نگاهش می کنم شاید به سمتم سر بگرداند سر او برنمی گردد مگر تقدیر برگردد
با خدا بودن نشان از مِهر می خواهد نه مُهر!
دوستش داری و از عاقبتش با خبری ...
این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیست هرجا که تو رؤیت بشوی عید همان جاست
از دستِ خویشتن به کجا می توان گریخت؟
دیگر بس است هرچه خدا حافظ تو شد ای دل! از این به بعد خدا را تو حفظ کن
بی هیچ سوالی و جوابی بغلم کن
بعد عمری عشق بازی ذکر تسبیحات ما را: دوستم دارد..ندارد..دوستم دارد.. ندارد..
آرام تر ببر دل ما را شکستنی ست...
کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش که هر چه می کِشم از دَست مهربانی توست
دلِ من هر چه غلط بود فراوان کردی..
کمی نخند،کمی دور شو،کمی بد باش... که هر چه می کشم از دست مهربانی توست
بی هیچ سوالی و جوابی بغلم کن خسته تر از آنم که بگویم به چه علت!
دل آن زمان دل است، که از دست می رود...
اگر خوف از رجا پیشی بگیرد ضعفِ ایمان است بگو پرهیزکاران از گنهکاران بیاموزند
رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد ماه من یک طرف و ماه خدا یک طرف است ...
دل من از تو چه پنهان که تو بسیار خری !!
من از آن مسجد و محراب فراوانی که برکت سفره فراوان نکند می ترسم....
هرچه کردم به خودمٖ کردم و وجدان خودم پسر نوحم و قربانی طوفان خودم تک و تنها تر از آنم که به دادم برسند آنچنانم که شدم دست به دامان خودم موی تو ریخته بر شانه ی تو امّا من شانه ام ریخته بر موی پریشان خودم از بهشتی که...
هر که افتاد پی شیخ به محراب رسید ما پی میکده رفتیم رسیدیم به شیخ!!!