آن که خوابِ خوشم از دیده ربوده ست، تویی...
به یک بوسه جان مرا زنده گردان...
تا تو در یاد منی عالم مرا از یاد رفت... لاهیجی
من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری...
پُر گشت دل از راز نهانی که مرا هست...
عاقل باش قلبِ من! خسته ای دیگر و کندتر از قبل می تپی..
بدارم وفای تو تا زنده ام...
تو آمد خُرده خُرده، رفتْ من ، آهسته آهسته!... رونق همدانی
گرچه می دانم نگاهت فتنه است اما مخواب...
به جهانی ندهم گوشه ی تنهایی را...
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم...
غربت آن است که در جمعی و جانانت نیست ...!
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت...!
با من که دل و دین به تو دادم به از این باش
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است.
همی جویم تورا هر جا ،کجایی؟
تَنِ من قایق لنگر زده در طوفان است ...
چاره ای نیست، به جُز دیدن و حسرت خوردن...
دردِ ما را چاره دردِ دیگر است...
عمر، آن بهتر که در پای نگار آخر شود... کشمیری
کسادی را به خود خوش کن، به قیمت چون گران باشی... کاشانی
من نه آنم که به جور از تو بنالم..!
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او...
هر سو پیِ نان، دوندگی ما را کشت...