سرخوش آن حالی که از داشتنت لبریز است...️
بی کسانیم ، گذاری به سرِ ما کِه کند..؟
شب های بی تو ام، شبِ گور است در خیال...
عاشق تو بودن ذات من است...
آبی است محبت تو گویی کآمیخته اند با گِل من...
کس ندانم که جفا داند و بر ما نکُند...
من چنان عاشقِ رویت که زِ خود بی خبرم..
پشت این لبخندها ، سی سال غم دارم رفیق
زِ آرمیدن ما اضطراب می بارد...
زنده می گردم به می بی منت آب حیات...
گذر کردی و باد آورد عطر گیسوانت را ...
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتْوان کرد..
حتّی جهنّم با تو جای محشری باشد
سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق...
گاهی مگر از خویش روم، خلوتم این است...
. تو لج کردی دلم فهمید که عمرِ عشق کوتاهه
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست...
الحب خطوات حزینة فی القلب..! گام هایی غمناک در قلب است، عشق..!
دست من گیر که دست از دو جهان وادارم ...
جهان، طوفان رنگ و دل همان مشتاق بى رنگى...
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم..
چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ...
کس را نبینم روز غم جز سایه در پهلوی خود...
دیگر از من برنگردان روی خود گاهی نگاهی !... اخوان ثالث