به من پیام میدی چه خبرا خبری نیس به جزدلتنگی میدونم کارداری گلم اما چه میشدمیزدی یک زنگی تومیدونی که فقط صدای تو به دل عاشقم آرامش میده وقتی حرفی میزنی صدای تو دل عاشقم نوازش میده
چه بااحساس تواسم منوصدامیزنی نگاهت میکنم ودل ازجامی کنی
لا أُریدُ منَ الْحُبِّ غَیْرَ الْبدَایَةِ از عشق چیزی جز آغاز نمی خواهم
هزار سال به امّید تو توانم بود...
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم؟
نسازد عشق مسکن سینه های تنگ میدان را
خانه گرفت عشق تو ناگه در جوار جان...
چشمت خوش است و بر اثر خواب خوش تر است..
چندان که زلف توست،درازست کار من
از تو امید چه دارم؟ که به یک عهد نپایی
ما رگِ جان را به آن زلفِ پریشان بسته ایم..
من و بار دگر از دور،آن دزدیده دیدن ها..!
هرکه آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت..
گرانی می کند بر خاطرش ، یادم
ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد..
هرکجا آشوب و غم بسیار، آن جا جایِ ماست..
درون ما ز تویکدم نمیشود خالی...️
بر رخم بسته تا به کی درِ وصل،اِفتَتِح یا مُفَّتِحَ الاَبواب..
بشکند دستی که دست مردم افتاده بست
روزی که عاشقت نشوم بی شروع باد...
در آغوشم نمایان است خالی بودنِ جایت...
یادم کن آنقدر که فراموش کرده ای..
هرکه خود را کم ز ما می داند، از ما بهتر است...
آغوش گل این بوی ندارد که تو داری..