ما تعبیر کدام کابوسیم؟! اینچنین_تلخ اینچنین_دور
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
حسرت او نمی رود از دل پاره پاره ام
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست ، نیست گر تو پنداری مرا بی تو قراری هست ، نیست
بعد صد مرتبه توبیخ غلط کردی باز ؟ ما که هستیم تو دنبال چه میگردی باز
گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی ؟ ای جان چه پشیمان ، پشیمانی ها
تا تو را دیدم قسم خوردم که ترکش میکنم لب نخواهم زد به هر جامی به جز لبهای تو
دین اگر دستم ببندد از هم آغوشی تو من مسیحی،من کلیمی،گبر و کافر میشوم
در عمیق ترین جای سینه ام تو را نفس می کشم
درون ما ز تو یک دم نمی شود خالی
همه یک سو و تو یک سو چه بگویم دگر ؟
عشق یعنی که جهان غایب و تو حاضر قلبم باشی
ز کدام ره رسیدی ؟ ز کدام در گذشتی ؟ که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی ؟
هوشم نماند با کس اندیشه ام تویی بس
با چشم تو از هر دو جهان گوشه گرفتیم ماییم و تو ای جان که جگر گوشه مایی
دل از دل بکندم که تا دل تو باشی ز جان هم بریدم که جان را تو جانی
تو سراسیمه بیا تا که من آرام بمیرم
رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون دختری قلب مرا سخت چپاوُل کرده
کامم اگر نمی دهی ، تیغ بکش مرا بکُش چند به وعده خوش کنم جان به لب رسیده را ؟
لذت دنیا داشتن کسی است که دوست داشتنش حواسی برای آدم نمی گذارد
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
اگر بی من خوشی یارا به صد دامم چه می بندی ؟ اگر ما را همی خواهی چرا تندی نمی خندی ؟
من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم
در ببندید و بگویید که من جز او از همه کس بگسستم