معشوق من شعر است و هر شعر وقتی نوشته میشود یک وصال است .
نگاهت آباد ای عشق! اما، پلک بر هم زدنت خانه خرابم کرده است
گر عشق من از پرده عیان شد عجبی نیست پوشیدن این آتش سوزنده محال است...
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش.....
من اتفاقی بودم که انگار تنها در چشمان تو رخ میداد...
میخواستم که سیر ببینم تورا...؛ نشد! ای چشم بیقرار! چه جای خجالت است؟!
بی تو ؛ من خاصترین خاصیتم تنهاییست...
در اینکه زن ، یک اثر هنریست شکی نیست !
حدیث دوست با دشمن نگویم که هرگز مدعی محرم نباشد
بیا... دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری