یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
پرورش می یابد از قلبِ گلستان، بوی ناب/می کند رفعِ صداع از جان، نمِ پاکِ گلاب/نیست هرگز باعثِ دردِ سری، فرزندِ نیک/سرفِرازی می دمد، از کوششِ دل بندِ نیک/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک مثنوی تمثیلی)...
ریشه دارد یک درختِ طیّبه، در قلبِ خاک/شاخه هایش سر به افلاک ست و پُرمیوه ست و پاک/گر درختی باشد از ریشه، خبیثه، بی گمان/هرگز آن را، نیست یارا؛ تا بماند پُرتوان/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک مثنوی تمثیلی)...
می توان برداشت کرد از آیه های حق، چنین:/از تباری پاک می مانَد صفا روی زمین/همچنین لازم برای جوششِ یک نسلِ پاک/آبِ عفّت هست و خاکی بس نکو وُ، اصلِ پاک/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک مثنوی تمثیلی)...
پیشت دلم هرگز نیامد تا دهی دستم/گلهایی از جامِ گلستانِ دلت، هردم/باور کن اصلا من، نبستم دل به تو؛ زیرا/اندازه ی یک قرن، دیوار است، بینِ ما/هرگز نمی خواهم که روحی را ببینم در/گل پیکرِ قلبی؛ که قبل از تو، شده، پرپر/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)برشی از یک مثنوی...
بیدار مانده ام که تورا مثنوی کنماسوده تر بخواب!عزیز دلی هنوز!...
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیتناگه، مست و مدهوشت کند..!...