پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سلامِ من رسان به آن عموی دشتِ نینوا!ابوی فاضلِ حرم؛ رشیدِ صحنِ کربلا!به آبِ تشنه ای که دل، دهد برای عاطفه؛به دستِ نخلِ باورش؛ به قلبِ پای عاطفه...زهرا حکیمی بافقیبرشی از یک مثنوی عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
سبز سبزم ریشه دارم یک جهان اندیشه دارمپیش کردم ریش دیدی شیرها در بیشه دارممن سفیدم پاک پاکم دشمنی با کس ندارمرنگ سرخی ، یادگار از کربلا در سینه دارم...
بی دست کربلا دست مرا بگیر......
امشب شب «انّاالیه راجعون» استفردا زمینکربلا، دریای خون است...
هوای غمت شور بپا کرد، دلم یادی از لاله ها کرد - شبهای محرم منو راهی کربلا کرد...
وای وای قافله وای وای نینوا وای وای زینب و وای وای کربلا...
بوی بهشت می وزد از کربلای تو ای کشته ای که جان دو عالم فدای تو...