بارها به خاک و از خاک رفتم و آمدم چیزی تغییر نکرد؛ من بودم و این همه من! اینکه هر روز برایت سطرهای عاشقانه بچینم ببینم چند لحظه بعد پرندگانِ بیخانمان حرفی برایم باقی نگذاشته باشند اینکه هر شب خواب ببینم پاییز از سر و کولم بالا میرود و من...