از تو دل کندم که تمرین شکیبایی کنم تا خودم را تشنه روزی که میآیی کنم آبرویی را که کمکم جمع کردم حاضرم روز دیدار تو یکجا خرج رسوایی کنم
بی گمان آواز خواندن یاد بلبل می دهد آنکه دست گلفروشی چون تو یک گل می دهد موی بر ابرو کشیدی و چه زیبا می شود رود وقتی شانه اش را تکیه بر پل می دهد هرچه می آیم چرا آخر نمی بینم تورا یک نفر انگار دارد شهر را...