پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مثل مرجانم که پس از داش آکُللای مشروب و شعر میشکنم!که من از بچگی مرض دارمجای زخمهای کهنه را بکنم!که دچارم به مرگ تدریجی,بیست نخ توی روز شوخی نیستطی ده سال بعد تو دائمبوی سیگار میدهد دهنم!طول و عرضی به وسعت دنیام,لابلای حریم بازوهاتکه چه آسان دچار تغییر استمرز جغرافیایی وطنم!یک خیابان خیس بعد از تو,با خیالت قدم زدن یعنیمثل سرباز در محاصره ایآخرین تیر را خودم بزنم!!!مثل:((آرزو))این پیرهن خوبه؟مثل: این رنگ ...
بی گمان آواز خواندن یاد بلبل می دهدآنکه دست گلفروشی چون تو یک گل می دهدموی بر ابرو کشیدی و چه زیبا می شودرود وقتی شانه اش را تکیه بر پل می دهدهرچه می آیم چرا آخر نمی بینم تورایک نفر انگار دارد شهر را هل می دهد!در لباست باغی از انگور پنهان کرده ایخود نمی دانی دهانت بوی الکل می دهد!تشنه ی عشق ست اما باز مرجان بی خبردشنه ای دارد به دست داش آکل می دهد...