چه گواراست این شربت زعفرانی اما تشنه از محله ما رفت عباس تعزیه
گر بدانی چقدر تشنه ی دیدار توام خواهی آمد عرق آلوده به دیدار مرا
با خنجر میون گودال گل لاله رو ز شاخه می بُریدَن زینب از بالای تَل دید که تن حسینش و به خون کشیدن آه ، پاره پیکر حسینم جانِ خواهر حسینم شاه بی سر حسینم آه ، بارِ دین را تو بردی تشنه لب جان سپردی از عدو نیزه خوردی...