متن حجت اله حبیبی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حجت اله حبیبی
سر پیری به دلم ، وعده ی دیدار تو دادم
آه از دل ، که نشسته سر راهت که بیایی.
حجت اله حبیبی
گرچه پیمان شِکنی نَشکنم پیمانه ی تو ، که من از ساغر و پیمانه خدایی شده ام. حجت اله حبیبی
حراج می کنم ، بیا ، شکوفه های اشک را ، جدا نمی شود نمود ، که اشک و آه ، در هم است. حجت اله حبیبی
تو را من دوست می دارم به قدر گریه های ابر
فراتر از نسیم صبح ، کمی هم بیشتر از خواب سنگین سحرگاهی که از دست تو مادر می کشد آهی! حجت اله حبیبی
کلید خوشبختی را در بستان معرفت بجو ، که بی معرفت ، راه به جایی نبرد جز کویر حسادت. حجت اله حبیبی
گاهی ، نگاهی ، آسمان دلت را می آشوبد و چراغ سعادت را در دلت روشن می سازد ، آن نگاه عاشقانه ، لبخند خداست، که محبس تن را می گشاید و باران رحمت را بر شهر عشق فرو می بارد. حجت اله حبیبی
دلم می خواست تا روزمحبت بگیرم در دلم مهر جمالت ،ولی افسوس پیچاندی ورفتی نمانده در دلم جز بذر نفرت. حجت اله حبیبی
هرکسی خیل حوادث را به جانش می خرد، من فقط برق نگاهت را به دنیا می دهم؟! حجت اله حبیبی
وقت رفتن ، گل خنده را از یاد بردی ، شاید تخم کینه و حسد به بار نشسته بود. حجت اله حبیبی
ای عشق ، دمی بگذر از کوچه ی ما. حجت اله حبیبی
دلتنگ تر از ماهی ، نفس می کشم روی خاک. حجت اله حبیبی
من آن مسافر شبم که گنج معرفت را ، در سحر می جوید و جاده ی دانایی را در شب ، سفر می سازد از خویش تا او. حجت اله حبیبی
در این روزگار، که زنجیر دروغ ، زندان زندگی را پر کرده است ،کاش دو باره خانه دل را بتکانیم از دروغ. حجت اله حبیبی