متن خاطرات پدر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطرات پدر
نامه به پدر
پدر عزیزم،
سالها گذشته، اما هنوز صدای قدمهایت در ذهنم زنده است. گاهی شبها، بیدلیل بیدار میشوم، گمان میکنم صدای تو را شنیدهام — آن طنین آرام و مطمئنی که مرا به خواب آرام دعوت میکرد.
کودک بودم، و تو مثل درختی تنومند در کنارم ایستاده بودی....
ای پدر، ای سایهی آرام جان
رفتی و ماند از تو یادِ جاودان
چون چراغی در شبِ تارم شدی
روشنی در خانهی بیهمزبان
دست تو بویِ امید و مهر داشت
چشم تو آیینهی روزِ نهان
بر دلم هر شب گذر داری هنوز
با نسیم خاطراتِ بیکران
خندهات، تسکینِ هر اندوه...
پدرم…
رفتی، اما هنوز
صدای نفسهایت در حاشیهی شب میپیچد،
مانند بادی که پنجره را آهسته میلرزاند.
تو خورشیدی بودی
که گرمایت در خاطراتم باقیست
حتی حالا که زمستان در دلِ جهان جاریست.
دستهایت
نسیمی بودند در باغ خالی
برگها را نمیچیدی
اما زندگی را در خاک میکاشتی.
ای چراغِ...
پدر دلتنگتم
در غبارِ خاطرهها، ردپای حضورت را میجویم...
خاموشیِ صدایت در شبهای بیقرار
طنین بارانیست که از آسمان دلم فرو میچکد...
زمان، دزدِ مهربانیهایت شد
اما...عطرِ حضورِ نادیدنیات هنوز در هوای خانه جاریست...
دلتنگی، فانوسیست که در دست باد لرزان مانده،
رو به شبهای بیپدر... بیپایان...