شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
نشد تو در کنارم باشی و گُلی روی سینه ام و شد تو بالای سرم باشی و گلوله ای در سینه ام ؛ امان از دردی که مرا به جَنگ فرستاد.من کُشته خاطر توام نه خاک وطن......
لحظه هایم لحظه ای از خاطر تو دور نیستهیچکس چون من به این فاصله ها مجبور نیستعاقبت این را نفهمیدم چرا در راه عشقآنکه دل را دادمش چون من چنین پر شور نیستمن در اینجا زهر دلتنگی به خود نوشانده امهیچکس در دیدن این غم به جز تو کور نیستاندکی آهسته رو آخر پشیمان میشویهیچکس بر عاشقش چون تو چنین مغرور نیستنگار سلیمی...