متن دلنوشته های محسن سلیمی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته های محسن سلیمی
دلگیرم از شبهایی که چشم هایم بی باران در عطش قطره ایی، تشنه در کویر تنهایی رویا را که با همه میخوابد بغل کرده و میگذارنم...
پروردگارا، از تو ممنونم که خود را در قالب عشقی که به من دادی نمایان کردی و بخشش و بزرگواریت را در او به من نشان دادی، چقدر از تو دور بودم تا وقتیکه مرا به آغوش کشیدی...
تو را سپاس بیکران ای مهربانترین مهربانان
💚
باید وجودم را شست بجای چشمهایم،
زیرا چشیدن تو غسل تعمید میخواهد!
آخر کجای دنیا دیده ای آدمی را که، از پس بدیهایت لبانش را با لبخند تقدیم تو کند!
M.S
من چیز های زیادی از دست داده ام
هیچ کدامشان
مثل از دست دادن تو نبود
گاهی یک رفتن
تمامت را با خود می برد
و تو تا آخر عمر
در به در دنبال خودت می گردی...
همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس شبیه تو نیست
M♡S
لبه ی تمام شعرهایم ایستاده ای
خودم هم نخواهم
کافیست یادت در خاطرم دلبری کند،
پایت سر میخورد
و نقش شعرهایم میشوی ...
S.M
باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
دور نشو ،بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد ،به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه ،بی اقبالیست خوش قلبم...
یادگاری
M.S
تمام هم که شده باشم عشق تمدیدم خواهد کرد...
امسال چه سال خوبی بود
انگار با همه سال های عمرم فرق داشت
وقتی تو قدم به زندگی ام گذاشتی یک سال بهتر از همه سال های عمرم شد
تو چه خوش قدم هستی.
در اندکِ قلبِ من ، تویی فراوان...
اون ثانیه های آخر
دقیقا همون ثانیه های آخر که نا امید میشی و حس میکنی به آخر خط رسیدی
ببین دقیقا همونجا،
خدا بهت نزدیکتر میشه و همه چیو درست میکنه.
MS
در سرزمینی که غارت شده، باران هم نمیبارد.
در دلهایی هم که از محبت تهی ست همیشه دلشوره ی نان است و عشق شقایقیست که با خون عاشق آبیاری شده و دست جلاد آن را میچیند، چه برهوتی شود این سرزمین...
پروردگارا
مرا مانند مصرعی که از هر طرف یک
معنی را دارد حفظ کن تا بی معنی نباشم.
( شکر بترازوی وزارت برکش)
عشق را پنج معناست
س بز ماندن در همه فصل...
ع ید بودن در همه سال...
ی کبار برای همیشه...
دنیا را برای دنیا گذاشتن...
ه رگز به یاد کسی با کسی زندگی نکردن...
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست؛ با تو جان گرفته است دوباره،
آغازی بی پایان، مرا از غروب عشق نترسانید؛ طلوع عشق ما غروبی نخواهد داشت...
محسن جانم؛
من آن قدر تو عزیز مهر ماهی را دوست دارم
که یادم نمی آید ازکجا شروع شد…
داستان ما نه شروع دارد و نه پایان…
تو یکدفعه پایت را همان جایی گذاشتی که باید میگذاشتی…
دیگر هم از من نپرس چرا دوستت دارم عشق مهر ماهی ام ؟؟؟...
آدمهایی که تو را
با تمام عیبهایت دوست دارند،
آدمهایی که تو را
با تمام اشتباهات باور دارند،
آدمهایی که فقط آرزوی
خوشحالی تو را دارند، رقیب ندارند...
این آدمهای بی رقیب،
این آدمهای بی مثال،
هرگز آدرس خانه شان را
بخاطرت عوض نمیکنند...
میدانید آدرس این
آدمهای بی رقیب...
سلام پرند ه ی کوچک خوشبختیه من،
آسمان برای پیشواز تو خورشید را برایت پهن کرده، چشمانت که بازشود روز آغاز خواهد شد، و نوروز زمانیست که تو لبخند بزنی...
پاییز و زمستان همیشه هم دلگیر نیستند، مانند حاجی ها که برای احرام عریان شده و غسل میکنند و با جامه ی سپید به مهمانیه معبود با چه شوق و ذوقی میشتابند...
هر روز قلمم بر این کاغذ سپید هزاران بار خودکشی میکند برای از تو نوشتن و هرشب قلبم جان میدهد در راه خواب چشمانت...