متن دوبیتی مراد مراغه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دوبیتی مراد مراغه
از چه گویم بحر تو ای بی وفا
از لِسان عمر رفته یا تلخی جُور جفا
بی وفا بودی و تو رفتی از پیش ما
قوت ما خونابه گشته، کنج این دارالشفا
قدر دل پای سکوتش ننویس
بگذر از ما، سوز به عشقش ننویس
رانده ام، هیاهوی دلم را چه کنم
حرمت عشق بدار صوفی و آبش ننویس
مُلک دنیا برود دخمه گورت بنهند
رفته آن یار نکو، همدم مورت بنهند
نایب دهر تویی تا که عزلت بُکنند
رفته آن شُوکت تو پا به رویت بنهند
نوبهار آمده است، نوید این حال دگر
فال نیکش بزنید بر این سال دگر
صحّتِ حال از خرمی دل ماست
دم غَنیمت شُمرید از فرجه و اقبال دگر
تقدیر تورا رفته بر این آب نوشت
حیف از دل ما، که بی تاب نوشت
عمریست بسان شعری بی قافیه ایم
راهی شُده شبُ بر خواب نوشت
آه دل ماست خرمی محفل تو
این هم گذرد از دیده غافل تو
دل را دگر دلدار نیست
ما را دگر غمخوار نیست
هر دم مرا ، یادم تو را
او خفته و بیدار نیست
خون نکن این دل پُرخون ما
سرخ شده صورت گلگون ما
خصم شده قوت فرا روز ما
آه از این عمر چو هامون ما
خوشا آنان که به خواب گورند
خوشا آنان که به اقلیم دورند
چه دوشادوشی شده میدوشند
همه دزدند و خائن رنگینه جورند