شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
به شب گفتم...دلم گرفته. ...برای منیکی از بهترین و زیباترین آرامش را بیاور...ستاره چشمکی زدماه درخشیدو گلی شگفتشهابی رد شدنسیمی وزیدعطرگل یاس در باغچه پیچیدبرگی روی شاخه رقصیدپیچکی ساقه اش به تنِ باغچه چرخیدبه شب گفتم:این چه ربطی به آرزوی من داشت؟!شب لبخندی زد وگفت:راز خوشبختی و آرامش دیدن و لذت بردن اززیبایی هاست....