هوا که سرد می شود بهانه دستم می افتد تا تو را گرمتر از قبل دوست داشته باشم
هوا که گرم می شود با یک پیراهن کمتر یک پیراهن نزدیک تر تو را بیشتر دوست می دارم
تو خوب ترین اتفاق ممکنی وقتی که اول صبح در یادم می افتی...
آخر هفته که می شود جای خالی ات خالی تر می شود خاطره های نبودنت تنهایی های عقب افتاده ام را تا صبح پُر می کند نه چای دلتنگی از دهن می اُفتد و نه این صندلی دست از نبودنت بر می دارد هر جایی تو را کم دارد همه...
صبح هم خواب می ماند ..! وقتی که من ؛ برای دوست داشتن تو سحرخیز می شوم ...
رفتنت من را هم بُرد اما مردی شبیه من همیشه در ایستگاه منتظر توست