پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از بین رفتگران فقط تو هستی که پیپ می کشی. همیشه قبل از شروع کار می روی سراغ سطل زباله ای که دیگر چشم بسته هم می دانی کجاست و دست می کنی داخلش تا روزنامه امروز را بیرون بکشی. نمی خوانی. منتظر می مانی تا با هم قطارانت مسافتی را که باید تمیز کنید تمام شود. تمام که می شود، شروع می کنی به خواندن بخش آگهی استخدامی روزنامه. بهترین شغل ها را جدا می کنی. خودت را تصور می کنی که استخدام شده ای. با مدرک فوق لیسانس برق بهترین حقوق را می گیری. بهترین خانه را...
من پاییز را جارو می کنم،زمستان را پارو می کنم،تابستان را می شویم تا همیشه بهار باشد؛من رفتگرم،آفتاب و آب و باد همکاران من هستند؛اما کاش می توانستم دل های مردم را هم آب و جارو کنم …!...
تاول پاهای رفتگر پیر،وُزخم و زگیلِ دست هایش قصه ی دوستت دارم رابا دو قرصِ نان- به خانه می بردتا،،،هر شب همسرش با پاشوره ای از عشق، التیامش دهد! زانا کوردستانی...
رویاهایم را دیشب گذاشتم پشت دربیچاره رفتگر چه بار سنگینی دارد امروز......