چه روز های خوبی بود هردو احوال پرس ما بودند آفتاب و باد شور و شوق اول دبستان و دوستانی لطیف تر از برگ درخت هنوز حسادت رنگشان را عوض نکرده بود شهر مال ما بود و هر آنچه که در آن بود شاد بودیم و شاد می خندیدیم برای...
دلَت را آماده کن عزیزِ من، برای روز های خوبی که قرار است از حالا به بعدمان سَر کنیم؛ برای روز هایی که قرار است شانه به شانه ی هم چشم باز کنیم و حسرت بخوریم تمامِ روزهایی را که سرِ راه هم قرار نگرفته بودیم؛ برای روز هایی که...