شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
گفته بودی آرزویی نداریاما از نفوذ چشمانت فهمیدمآرزوهایت را محبوس کرده اندتا دلخوش به سنگفرش خیابان باشیبی خبر از اینکه رگ خوابت رانشانه رفته بودند...
رگ خواب دلم افتاد به دست نگاهتو روزگارم شد تکرار* ای وای من *...
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی......
رگ خواب دل شیداے منے .. جان دلم !تو نباشے ... قد و بالا و لب و جان و تنم میلرزد !!...
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی...
توی کوچههایه نسیم رفتهپیِ ولگردیتوی باغچههاپاییز اومدهپی نامردیتوی آسمونماهُ دق میدهماهُ دق میدهدردِ بی دردیپاییز اومدهپاییز اومدهپی نامردییه نسیم رفتهپی ولگردی...