از بچگی دوست داشتم آدم نباشم! دوست داشتم روی زمین نباشم قدرت تفکر نداشته باشم دلم میخواد اگر دوباره متولد شدم یا تو آسمون لاجوردی باشم یا قعر دریا،میونِ جلبک ها و خزه ها یکی از اون موجودات تک سلولی یا یه مرغ دریایی کاش میشد به هیچی فکر نکرد....
فقط می خواهم معجزه ام شادی چشم هات باشد من پیامبر لبخندم خدا کند که با خدا به نتیجه برسیم سجاد افشاریان اسکارلت دهه ی شصت
آخر کجا روم که یادت نباشدو یادت نیایم؟
یادته چه ذوقی می کردم وقتی موهاتو می بافتم؟ دل گره زده بودم به انتهای بافته ی موهات به سربرگرداندنت به بوسه ای کوتاه به عمقِ بی پایانِ شادیِ چشم هات...
خواب هایم از عطر تو مى زنند بیدار مى شوم در ، انگار که بگوبد: آرام بخوابی،بوسه بر پیشانى،خداحافظ بسته مى شود و من مستِ عطر جامانده ات در خانه بى هوش مى شوم دلم میخواهدت یک بار به بیدارى آغوشت شوم و بمانى . وقت های رفتن درها موجودات...