پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
.در دلم جاییبراى هیچکس غیر از تو نیستگاه یک دنیا فقط با یک نفر پُر مى شود..! ️️️...
حرفهایش از نوازشهای او شیرین تر استاز هر انگشتش هنر می ریزد از لب بیشتر...
هر جا هوا مطابق میلت نشد برو.. فرق تو با درخت همین پای رفتن است!...
به ظاهر بوسه ای دلبسته ی دیوانه ای را کشت ولی اهریمنی نام آورِ افسانه ای را کشت کسی از سرنوشت جنگ بین عقل و دل پرسید به او گفتم دوباره حاکمی فرزانه ای را کشت میان مُلک تن، داروغه ای مست و جهان آشوب خراجش را گرفت و صاحب میخانه ای را کشت من از مهمان نوازی های محبوبی هراسانم که جای دوستان خائنش بیگانه ای را کشت به یاد دوست گفتم با خودم شمعی برافروزم ولی آن بی خبر با گریه اش پروانه ای را کشت...
همیشه هر که دم از عاشقی زده تنهاستنماز آنکه مکبر شود جماعت نیست ... !...
گفتند آن که رفت دلش بی تو تنگ شددستی زدم به چانه و گفتم قشنگ شداز خرده شیشه های رفاقت گذشت دلنوری که با شکسته شدن هفت رنگ شدبا اتهام سنگدلی دلخور از منیباشد ولی به دست تو این موم سنگ شدوقتی دلت گرفت به یاد تو آمدموقت خسوف ، ماه دچار پلنگ شدپیکار عشق بر سر دل بود بین ماخوشبخت آن که باخت و پیروز جنگ شد...
به لاف دوست تکان می دهم سری به دروغچقدر معصیت من خداپسندانه ست...
حرف هایش از نوازش های او شیرین تر استاز هر انگشتش هنر میریزد از لب، بیشتر...
میان جمع رفیقان همیشه حرف تو بودهتو هر زمان که بیایى حلال زاده حسابى...
تو باشی، قهوه ای باشد کنارش فال هم باشدو در فنجان تلخم ذرّه ای اقبال هم باشدچه می خواهد مگر دیوانه ای مثل من از دنیا؟در اوج قلّه ای باشد به پشتش بال هم باشدمن از خاطر نخواهم برد رنگ چشمهایت راعسل فاسد نخواهد شد اگر صد سال هم باشدتمنای کمک در عشق آسان نیست، این یعنیکسی حین سقوط از پرتگاهی لال هم باشدنگو با خنده ترکم کن که لبخندت شگون داردتوقّع داری آدم در عزا خوشحال هم باشد؟!...
با دست آب خوردن من نیتش شفاستیڪ روز دستهای مرا او گرفته بود...
تمنای کمک در عشق آسان نیست، این یعنیکسی حین سقوط از پرتگاهی، لال هم باشد...
مرا از حبس آغوشت چه اصراری به آزادی ؟برای ماهیان تُنگ آزادی گرفتاریست!...
دلم را دیدی و گفتی عجب عصر غم انگیزیبه چشمم زل زدی گفتی عجب باران زیبایی...
بی تو دنیای من از مرگ غم انگیزتر استبعدِ نوروز چرا زنده بماند ماهی ...؟!...
این چشمهای خیس برازنده ی تو نیستمحراب را که آینه کاری نمی کنند.......
یک عمر رنج خاطره انگیز مانده استشادم که از تو بعد تو یک چیز مانده است...
در عزایم تازه میفهمی چه داغی داشتمدر لباس تیره گرما بیشتر حس می شود...
گفتی چرا اینقدر اشعارت سیاه است؟!خندیدم و دستی به موهایت کشیدم!...
در دلم جایی برای هیچکس غیر از تو نیستگاه یک دنیا فقط با یک نفر پر می شود...
من حرف با خدای خودم می زنم ،نه دوستوقتی کلید هست چه حاجت به در زدن...
خدا کند که بمیرم زمان دیدن توکه مرگ حین زیارت به جز سعادت نیست...
تمنای کمک در عشق آسان نیست، این یعنیکسی حین سقوط از پرتگاهی لال هم باشد...
لاف رنجی را که من دیدم رفیقان می زنندزخم بر تن می نشیند، جامه خونین می شود!...
همیشه هر که دم از عاشقی زده تنهاستنماز ِ آن که مکبّر شود جماعت نیست...
کنار پنجره یک پوستر از عکس تو چسباندمکمال همنشین را باش عجب تهران زیبایی...
تورا یک روز بر دوشم ازینجا میبرم بی شکبه سارق های دیوانه کسی مشکوک نخواهد شد......
مرا از رنجهای عاشقی بیهوده ترساندیفقط سربسته می گویم، طبیب از خون نمی ترسد .....