بردیم رنج گنج میسر نشد یک بوسه داد گفت" بی حساب شدیم"
شباهت من وفرهاد در کندن است او کوه کند و من دل می کنم
تابستان ابرها دستشان خالی است آفتابی نمی شوند
چشم سیاه ابرو سیاه خال سیاه انگار تورا شب آفریده است خدا.
خراش دردناکی بود بر چهره ی زمین آسمان خراش
قار قار نفرین کلاغ تنهایی مترسک میان گندم زار.