پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چگویم از رخت بسته زبانمز توصیف دو چشمت ناتوانمتو آن عاشق کشی من عشق مردهبیا زنده بکن عشقم جوانم بیا تا غصه ها پیرم نکرده بیا تا هست این نام نشانمفقط میخوام ببینمت همیشهنرو پیشم بمان پیشت بمانم تو یک شاخه گلی در این گلستانبمان نازت کشم من باغبانم دل هجران کشم دسته تو ماندهتوئی عشقم توئی روحم تو جانم 🍂سعید هجران سلماسی🍂...
در این ملک خیال من حیف دلبرم در کار نیستچون نخورده جام عشق خوابیده است بیدار نیستمن ندارم تاب تنهایی در این ظلمت سراماه ندارد روشنی چون شمس من انگار نیستشب ندارد رنگ بو صهبا ندارم ور سبو یا شبم نیست آن شب یا یار من آن یار نیست شاعر سعید هجران سلماسی...