پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ترسیده بودم چون نفس ها به شمار افتاد یک لحظه شد آن اتفاق ناگوار افتاد کوبید در بین شلوغی با لگد بر درب شعله کشید آتش و در روی نگار افتاد شاعر: علیرضاسکاکی...
او گفته بود از قبل تنها می کشیمش در جنگ یا با شور و غوغا می کشیمش باید توافق نامه امضا می شد آن روز گفتند یا بیعت کند یا می کشیمش شاعر: علیرضاسکاکی...
تو دست دادی، دست دادن اون هاتو به امام حسین، اونا به یزید! با اینکه بیشتر از یه ساله نیستیهیچ کسی تو دنیا مثه تو ندید..توی دل مردم ما عزیزیاون ها فقط تو تیتر اخبار عزیزتو جلوی اسلحه بودی یک عمراون ها حقوق بگیر های پشت میز.لبخند دارن و می خندن هر روزاون ها به حرف های علی ربیعیلبخند داشتی روی لب همیشهاما برای شعر های مطیعی.آخ که چقدر منفور مردم هستندآخ که چقدر محبوبی توی ایرانمقایسه لازم نداره سردار:صد دیپلیمات ف...
کباب های پرسی نمی چسبهچایی بی کرسی نمی چسبهانقدر آرامش تو این خونه استکه دیگه هیچ قرصی نمی چسبهشاعر: علیرضا سکاکی...
امروز که تمام نگاه ها به نتایج انتخابات آمریکاست؛ بی تفاوت نسبت به هر اتفاقی گوشه ای دنج می نشینم و عکس هایت را زندگی می کنم... علیرضا سکاکی...
به صدای نفس هایم گوش کن...ببین چطور در آغوشت تند می شود ضربانم ... به راستی تو چه کاری با من کردی که اینچنین بی تاب لحظه ای در آغوشت بودنم.نویسنده: علیرضا سکاکی...
من یه خیابون خلوتم که باد موهامو نوازش می کنه، ابر از چشام خواهش می کنه، بارون باهام سازش می کنه...غروبه همیشه هوام.صبحم غروبه، ظهرم غروبه، شبم غروبه حتی!غروبِ سرد بهمن، شایدم آذر...نمی دونم درست؛ ولی می دونم سردم!اونقدر سرد که دستام یخ زده، حرفام یخ زده، متنام یخ زده...من یه خیابونم!یه خیابون غمگین که عزادار یه غم بزرگه.انقدر حرف دارم که توو سینم تلمبار شده چند ساله. دوست دارم حرفام کتاب بشه. یه کتاب بزرگ که هر صفحش بتونه بغ...