شعر علیرضا سکاکی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر علیرضا سکاکی
ترسیده بودم چون نفس ها به شمار افتاد
یک لحظه شد آن اتفاق ناگوار افتاد
کوبید در بین شلوغی با لگد بر درب
شعله کشید آتش و در روی نگار افتاد
شاعر: علیرضاسکاکی
او گفته بود از قبل تنها می کشیمش
در جنگ یا با شور و غوغا می کشیمش
باید توافق نامه امضا می شد آن روز
گفتند یا بیعت کند یا می کشیمش
شاعر: علیرضاسکاکی
تو دست دادی، دست دادن اون ها
تو به امام حسین، اونا به یزید!
با اینکه بیشتر از یه ساله نیستی
هیچ کسی تو دنیا مثه تو ندید.
.
توی دل مردم ما عزیزی
اون ها فقط تو تیتر اخبار عزیز
تو جلوی اسلحه بودی یک عمر
اون ها حقوق...
کباب های پرسی نمی چسبه
چایی بی کرسی نمی چسبه
انقدر آرامش تو این خونه است
که دیگه هیچ قرصی نمی چسبه
شاعر: علیرضا سکاکی
امروز که تمام نگاه ها به نتایج انتخابات آمریکاست؛ بی تفاوت نسبت به هر اتفاقی گوشه ای دنج می نشینم و عکس هایت را زندگی می کنم...
علیرضا سکاکی
به صدای نفس هایم گوش کن...
ببین چطور در آغوشت تند می شود ضربانم ... به راستی تو چه کاری با من کردی که اینچنین بی تاب لحظه ای در آغوشت بودنم.
نویسنده: علیرضا سکاکی