من که اکنون نفسم با نفست درگیر است دلم از هرچه بجز روی لطیفت سیر است عمر من رفت و جوانی به سرآمد اما باز در دشت غمت چشم تو دامنگیر است صبر را گرچه به تقویم و زمان میبندم دل به دریا بزن امروز، که فردا دیر است وطنت...