پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ما یک خورشید قراضه آن بالا داریمکه همه چیز را مهربانانه زخمی می کنددل هایمان را جمع کرده ایمتا به او قرض بدهیمکه به دل قدیمی خود بچسباندو همه باهمبتوانیم با چیزهای کهنه کنار بیاییمبرای دوست داشتن بیشتربرای زخمی شدن بیشتر...
من آرام شده ام، آرامآن قدر که یک خورشید و یک ماه رامی توانم چون مادری دوطرفِ سینه ام بخوابانم و بگویمتحمل کنید؛ تحمل!باید ادامه دهیم......
ما به همراهِ آب و باد و خاک و آتشتبعیدِ این سیاره شده ایمو این جازیباترین جابرای تنهایی ست....
کاش به مسافرخانه ای می رفتمرختخوابی تمیز کاش برایم آماده می کردندهمه چیز را، حتی نامم را، کاش فراموش می کردم وبه خواب می رفتم...ملیح جودت آندای (شاعر و نویسنده ترک)ترجمه شهرام شیدایی...
زیر باران فکر کردندست به کوچههای شهر ساییدنشهر را در آتش و رؤیاها بوسیدنحس کردنِ اینکههمهچیز را میتوانی در آغوش بگیریجا دهیزمانی خیسشده را در خود حس میکنمزمانی گریسته راخیسیاز زرد و نارنجی و کلاغاز حملهی تاریکی و آتشآنقدر خیس کههمیشه سرما پیدایت میکندو در استخوانهایت میگرید#شهرام_شیدایی•...