پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در این هوافقط یڪ وعده آغوش تو میچسبدلب سوز و لب دوز؛چاے را بعدا هم میشود خورد....
قلبم شده یک کاغذ مچالهحالا به زور صافش کن زیر فرش بگذار لای برگه های یک کتاب قطور حتی اتوی داغ را رویش بگذار خطهایی که از درد مچاله شدن روی قلبم مانده را محال است بتوانی نا پدید کنی بیخودی زحمت نکش کاغذ مچاله شده دیگر مثل روز اول نخواهد شد برو دنبال کاغذی دیگر زیر فرش بمانم راحت ترم تا ابد ...................