متن یادآوری خاطرات
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات یادآوری خاطرات
گاهی
به قبرم
سر می زنم،
هنوز
نفس هایت
در آن زندگی می کنند..
بوی تنت در خیابان پیچید،
مرا به عقب کشاند،
به روزهایی که هنوز تو بودی،
و جهان دوباره زنده شد.
بوی تنت،
مثل یادآوری روزهایی که هنوز نرفتهاند.
بارها و بارها روی پاهای تو به خواب رفته ام
روی آن چادر گل گلی خوشبو
و بارها و بارها
بعد از ساعت ها و ساعت ها
بیدارم کرده ای وبا عشق
دستی بر سر و صورتم کشیدی و
موهای پریشانم را شانه زدی
اما حال این پسرک کوچک درونم...
امشب مرا مجال آن هست که غمبارترین سطور را بنگارم.
چونان که بنویسم:
«شب، بهسان آبی ژرف، آکنده از اختران است؛
و ستارگان، از دوردستهای لرزان، میدرخشند…»
نسیمی شبگرد، در آسمان، پرسه میزند
و غمی کهنسال را در گوش فلک نجوا میکند.
آری، امشب میتوانم غمانگیزترین سطرها را بنویسم—
چه...
روزی یک نفر آمد شَود از آن من
قدِّ رعنایی داشت آن دلبرِ زیبای من
میگذشتم از خیابان غرق در افکار او
ناگهان دیدم خودش را، چه زیبا بود او
در همان لحظه دلم را، به یک نیمه نگاهی باختم
با همان رنگ سفید پیرهنت دل را ربودی، یافتم!
روز...
دلم تنگ شده واسه حرف زدنامون>>>>
با خیالت، زندگی ها کرده ام.
آیا میشود
غریبه شد
با کسی که بوی تنش را حفظی؟!
از فراموشی تو
از گل سرخی که با عطر.تو
نفس می کشد
از شمعی که با آواز باد
می گرید
از هر چیزی که تو را
به یاد می آورد
می ترسم...
باز امشب منم و فکر سیه چشمانت...
و همان حسرت تکرار نبودن هایت...