روح تو را که دید خدا، گوهر آفرید احساس را دمید به گل، دختر آفرید
تمام عاشقان شهر من، انگشتری دارند که نقش خاتمش، ذکرِ: توکلتُ علی الله» است
چای را بی پولکی خوردن صفا دارد، اگر حبه قندی مثل تو، شیرین زبانی می کند
روسری را طرح لبنانی ببندی یا نبندی، زلف بر صورت بیفشانی، نیفشانی قشنگی!
تو با نامهربانی هم قشنگی، پس نمی پرسم: کمی با من، دلت را مهربان تر می کنی یا نه؟
به خدای حسین، به حسین خدا نشود نفسی، دلم از تو جدا به حسین خدا، به خدای حسین همه زندگی ام، به فدای حسین
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی، تو بی سپاه گرفتی
دختران سرزمین من، گُلند دختران سرزمین من، بهار دختران بی نظیر عالَمند بااراده، باسلیقه، باوقار
هزار قیصر و قاسم فدای قاف تو، عشق!
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی! ابن_ملجم_در_شب_احیاء_چه_قرآنی_گشود
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی! ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
نسیم عطر تو را صبح با خودش آورد و گفت:روزی عشّاق با خداوند است
اول روضه میرسد از راه قد بلند است و پردهها کوتاه آه از آنشب که چشم من افتاد پشت پرده به تکه ای از ماه بچهی هیأتم من و حساس به دو چشم تو و به رنگ سیاه مویت از زیر روسری پیداست دخترِه ...، لا اله الا الله! به...