متن لرزان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات لرزان
دستانت
بر پوستِ شب
میلغزند
چیزی شبیه
لرزش لیوانی
بر میزِ خاموش
و من
در میان این لرزش
به لحظهای فکر میکنم
که هنوز
از دهان هیچکس
نریخته است
احمد کمائی
لبخندهایم
در قفسهی سردِ نیمهخاموش،
به آهستگی میلغزند
آینهها ترک میخورند
نه از فرسودگی،
بلکه از عطشِ دیدنِ تو.
در خوابهایم
به هیأت شیر دالی،
خاموش و لرزان،
میچرخانی پرهای یخزدهات
و گم میشوی
در هالهای که بوی عشق دارد.
پروازت،
نه سقوط،
که خیزشی خونین است
چون درفشی که...
احمد کمائی
در حال بارگذاری...