پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
می گویند در مشرق زمین در این دنیا، زن اسیر چنگال دین و مرد است و در آن دنیا نیز حوری ست وبه مرد ها پیشکش می شود...در اروپا هم ول و لاقید است برای سیر کردن امیال مردها!یا که رخت و اسبابی ست به حراج رفته یا که کالایی ست برای تجارت!اما آگاه باشید،که در سرزمین من،زن، پیشمرگه و گریلاست. شعر: لقمان لکبرگردان: زانا کوردستانی...
روزی که تو را ببوسم روز عید من است.حتی اگر ماه را نبینم هلال ماه شوال است قرص روی ماهت.شعر: لقمان لکبرگردان: زانا کوردستانی...
من و تو با هم در دریای عشق به شنا بودیم تو مرا رها کردی و به ساحل امنی رسیدی.من هم غرق شدم!خیرخواهان آمدند و رستگارم کردند.شعر: لقمان لکبرگردان: زانا کوردستانی...
ای عشق من!خوب می دانم که زمستان برود بهار خواهد آمد،اما تو بگو مرا،وفتی تو نباشی،آمدن بهار به چه شبیه است؟!شعر: لقمان لکبرگردان: زانا کوردستانی...
تو شبیه اهریمنی و از این رو من هم به گناه آلوده شدم.راضی ام که به اهورامزدا مرتد شده ام و تو را می پرستم.شعر: لقمان لکبرگردان: زانا کوردستانی...