از چپ و راست بلا پشت بلا می آید و شگفت این که فقط بر سر ما می آید
اگر دنیا فقط "رویای" تلخی مشترک باشد کنارت بی گمان شیرین ترین "کابوس" بیداری ست..
بی روسری بیا که دقیقا ببینمت اما به گونه ای که فقط من ببینمت با تو نمی شود که سر جنگ وکینه داشت حتی اگر که در صف دشمن ببینمت نزدیک تر شدی به من از من به من که من حس کردنی تر از رگ گردن ببینمت مثل لزوم...
پاییز رسید و خبر از مهر لبت نیست در کوچه ی بن بست، صدای قدمت نیست پاییز، هوای تو به سر می زندم باز افسوس که دیوانه، هوایم به سرت نیست پاییز فقط با تو قشنگ است عزیزم بانو تو چرا قصد دگر آمدنت نیست در باغ خزان کرده ی...
در شهر نشانه ای ز تبلیغ تو نیست ای عشق ستاد انتخاباتت ، کو ؟
باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد هر دو مخدرند که بیچاره می کنند باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد هر کس نظاره کرد تو...
مثل لزوم نور برای درخت ها هر صبح لازم است که حتما ببینمت