یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
تو نا متعارف ترینمهاجمی هستیکه بر من غلبه کردی....و من خوشبخت ترینمستعمره ی دنیاحرف تو که در میان باشدبه جنگ ؛به اسارتبه کشته شدن هم، لبخند باید زد...
نگاهت قانون جذب رابر هم میزندوقتی دوستت دارم هایم راسنجاق میکنم به چشمانت وتنها مجذور دلتنگی می شوم .......
ماه که باشدآسمانبوسه هایش رادر فنجان شبمی ریزد وباران مستانه می رقصدمی بینیپای عشق که در میان باشدابر هم سر پوش می گذاردبر معاشقه های بنفش...!...
و زن شاید دریچه ای،برای پرواز استوقتی در حصار موهایشنت به نت ملودی آزادیرا با عشق می نوازی......