پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زمین خلاصه ای از چشم آسمانی توستغزل برآمده از بازی زبانی توستنه اندونزی و ژاپن، نه بم، نه هائیتیتکان دهنده ترین صحنه، شعرخوانی توستکمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باشکه هرچه می کشم از دست مهربانی توستهرآنچه را بفروشم نمی رسد وسعمبه خنده ی تو که سوغات دامغانی توستبلوغ زود رسم علت کهولت نیستاگر که پیر شدم مشکل از جوانیِ توستدو سال می گذرد من هنوز سربازموظیفه ی شب و روزم ندیده بانی توست...
- نخند جانم...نخند... آدم دست و پایِ دلش میانِ چالِ گونه ات میشکند... تو نخند...میترسم نقاش ها لبخندت را نقاشی کنند... عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...شاعرها از لبخندت غزل بگویند... نویسنده ها کتابت کنند... بعد منِ دست و پا شکسته چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!رحم کن...یواشکی بخند ،فقط برای من......
نخند جانم...نخند... آدم دست و پایِ دلش ...میانِ چالِ گونه ات می شکند... تو نخند...می ترسم نقاش ها ...لبخندت را نقاشی کنند... عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...شاعرها از لبخندت غزل بگویند... نویسنده ها کتابت کنند... بعد منِ دست و پا شکسته ...چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!رحم کن...یواشکی بخند ،فقط برای من......
تو که شیرینی محضی، سر بازار نخندتاجران با دل خوش بار شکر آوردند...
سیاه چاله است چال گونه ات رحم کن نخند...
چال روی گونه هایت انحصارا مال من...!بعد از این لطفا برای هیچکس اصلا نخند...
کمی نخند! کمی دور شو 1کمی بد باش! که هر چه می کشم از دست مهربانی توست...