نخند جانم...
نخند...
آدم دست و پایِ دلش ...
میانِ چالِ گونه ات می شکند...
تو نخند...
می ترسم نقاش ها ...
لبخندت را نقاشی کنند...
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...
شاعرها از لبخندت غزل بگویند...
نویسنده ها کتابت کنند...
بعد منِ دست و پا شکسته ...
چطور با یک شهر رو به رو شوم...؟!
رحم کن...
یواشکی بخند ،فقط برای من...
ZibaMatn.IR