می خواهم از این هرج و مرج پناه بیاورم به آغوشَت... کو آغوشت؟؟ تا مثل گنجشکی بلرزم از اشک در لانه ی اَمنِ ابدی ام.... کو دستانِ نوازشگرت روی تنِ نازکِ زخمی ام؟! نجس است نبودنت ... کو بودنت مردِ حسابی؟! افسانه نادری
هرج و مرج، دوست من است.
در خلال هرج و مرج هم فرصت وجود دارد.