شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
رسید شنبه و من شادمان از این بابت که طول هفته درس عاشقی دارم...
شنبه به یادت شروع شدیکشنبه ؛ دوستت دارمدوشنبه ؛ دو بار دوستت دارمسه شنبه ؛ سه بار، زیر لبچهارشنبه ؛ چهار، با فریادپنج شنبه ؛ پنج هزاره، تا بهشت...جمعه ؛ تمام عشقهای جهان مال توکاش هفته بیشتر بود عزیزمکاش عددها را تا بی نهایت میشمردم ؛و میگفتم :دوستت دارم...دوستت دارم......
قهوهی تلخ با تو شیرینهبی تو هر روز هفته غمگینه......
روز برفی در مقابل روزهای معمولی، مثل جمعهس نسبت به بقیه روزای هفته!...
دوستت دارم ...و این تنها کاریست که شنبه و جمعه ،هفته و ماه و سال نمىشناسد ......
تو باید از همان اول باشیاز اول همه چیزاز عشق از دوست داشتناصلا از همین اول هفته!از همین شنبه ️️️️...
به ساعت و روزای هفته نیست, دلتنگ که باشی همیشه یه غروب جمعه تو جیبت هست...
آخرین غروب هفتهلحظه تاریک و روشنتوی خونه منتظر باشواسه اومدن منلباس سبز تو تن کناون لباس سبز روشناونیکه رنگ چشاتهرنگ دلخواه تو و من...